s.veisi

s.veisi

تو را من چشم در راهم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
۰۴
اسفند

لبت حلوای شیرازی، چشات خرمای اهوازی

لپت لقمه ی اصفهان

ابرو قشنگ با من بمان

تقدیم به زیباترینم!

 

۱۵
بهمن

چشمت به ‌چشم ما و دلت پیش دیگری‌ست
جای گلایه نیست که این رسم دلبری‌ست

هر کس گذشت از نظرت در دلت نشست
تنها گناه آینه‌ها زود باوری‌ست

مهرت به ‌خلق بیش‌‌تر از جور بر من است
سهم برابر همگان نابرابری‌ست

دشنام یا دعای تو در حق من یکی‌ست
ای آفتاب هر چه کنی ذره‌ پروری‌ست

ساحل جواب سرزنش موج را نداد
گاهی فقط سکوت سزای سبک‌ سری‌ست

#فاضل نظری

*میدونم که دلت با من نیست

اما من دلم میخوادت تا همیشه 

 

۰۵
بهمن

پشت هیچستانم

پشت هیچستان جایی است

پشت هیچستان رگ های هوا، پر قاصدهایی است

که خبر می آرند، از گل وا شده ی دورترین بوته ی خاک

روی شن ها هم، نقش های سم اسبان سواران ظریفی است که صبح

به سر تپه ی معراج شقایق رفتند

پشت هیچستان، چتر خواهش باز است

تا نسیم عطشی در بن برگی بدود

زنگ باران به صدا می آید

آدم اینجا تنهاست

و در این تنهایی، سایه ی نارونی تا ابدیت جاری است

به سراغ من اگر می آیید

نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد

چینی نازک تنهایی من…

#باز هم سهراب

***نشد...نشد.نشد...پس به سمت تنهایی میرم و در آنجا ....

۲۵
دی

هر کجا هستم،باشم
آسمان مال من است.
پنجره،فکر،هوا،عشق،زمین مال من است.

چه اهمیت دارد؟
گاه اگر می رویند
قارچ های غربت؟
من نمی دانم
که چرامیگویند:اسب حیوان نجیبی است،کبوترزیباست؟
وچرادرقفس هیچ کسی کرکس نیست؟
گل شبدرچه کم ازلاله ی قرمزدارد؟
چشمهارابایدشست،جوردیگربایددید.
واژه ها رابایدشست.
واژه بایدخودباد،واژه بایدخودباران باشد.
چترهارابایدبست،
زیرباران بایدرفت.

#سهراب

*شعری ک دوست عزیزم از بقیه شعرها دوست داره منم هم ب خاطر دوستم هم سهراب هم زیبایی شعر دوسش میدارم.

**اگه جور دیگه ای ببینی شاید زندگیت قشنگتر بشه،مواظب بار معنایی کلماتم باشیم،در ضمن دوست دارم دوستم.

۲۴
دی

باور کن
تو را پنهان خواهم کرد
در آنچه که نوشته ام
در نقاشی ها و آوازها و آنچه که می گویم
تو خواهی ماند
و کسی نه خواهد دید
و نه خواهد فهمید زیستن ات را در چشمانم

“اُزدمیر آصف”
مترجم : فائق سهرابی

**میخوام به خودم فرصت دوباره بدم برای شروع یک زندگی جدید...حق اینو دارم..امید دارم..دوستانی مهربانتر از برگ گل.

۲۳
دی

کلماتم را
در جوی سحر می‌ شویم
لحظه‌ هایم را
در روشنی باران‌ ها
تا برای تو شعری بسرایم، روشن
تا که بی‌ دغدغه بی‌ ابهام
سخنانم را
در حضور باد
این سالک دشت و‌ هامون
با تو بی‌ پرده بگویم
که تو را
دوست می‌دارم تا مرز جنون

“محمدرضا شفیعی کدکنی”

*تو را دوست می دارم!

۲۲
دی

از غم خبری نبود اگر عشق نبود
دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود

بی رنگ تر از نقطه ی موهومی بود
این دایره‌ ی کبود اگر عشق نبود

از آینه‌ها غبار خاموشی را
عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود

در سینه‌ی هر سنگ دلی در تپش است
از این همه دل چه سود اگر عشق نبود؟

بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود
دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود

از دست تو در این همه سرگردانی
تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود؟

#قیصر امین پور

**حتی تصورشم برام محاله.دنیای بی عشق؟مگه داریم ؟مگه میشه؟

من میگم که نمیشه..حتی تو لحظاتی که دلم هیچ چیز و هیچ کس رو نمیخواست و تنهای تنهای تنها بودم باز به دنبال عشق بودم ته دلم همیشه عشق وجود داشت و داره و خواهد داشت.

من سعی کردم صاف و ساده باشم،اما منو خیلیا اشتباه فهمیدن،البته که برام مهم نیست و به آینده فکر میکنم و به دنیای پر از عشق و تلاش میکنم تا سهممو برای ساختن این دنیا انجام بدم چون دنیای بی عشق جهنمی بیش نیست،پس عاشق شوید قبل از اینکه بمیرید عاشق شوید حتی به غلط!

***عشق فقط عشق پسر به دختر یا دختر به پسر یا مرد به زن یا زن به مرد نیست،عشق حتی مالکیت نیست،عشق عشق است و دیگر هیچ.

۲۱
دی

دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم
دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است

#“قیصر امین پور”

 

**راستش من تا حالا به جرات میتونم بگم که دردهامو برا خودم نگه داشتم(و میدونم از این به بعدشم همینه) و حتی به عزیزترین دوستانمم نگفتم حتی سعی کردم تا جایی ک ممکنه پنهانشون کنم تا اونا ناراحت نشن.

اما بعضی دردها هستن ک جگر سوزن.

با این درد های جگر سوز چه کنم؟تا کی مخفی کنم و بریزم تو خودم؟واقعا حس میکنم لحظه ای ک صبرم تموم بشه اولین کاری ک میکنم اینه که با تمام وجود داد میزنم :

خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا،چرا من؟تو که میدونی ظرف من کوچیکه چرا منو امتحان بیشتر از توانم کردی؟

 

۲۰
دی

ای که می پرسی نشان عشق چیست
عشق چیزی جز ظهور مهر نیست

عشق یعنی مشکلی راحت کنی
دردی از در مانده ای درمان کنی

در بین این همه ی غوغا و شر
عشق یعنی کاهش رنج بشر

عشق یعنی گل بجای خار باش
پل بجای این همه ی دیوار باش

عشق یعنی تشنه ای خود نیز اگر
واگذاری آب را، بر تشنه تر

عشق یعنی دشت گلکاری شده
در کویری چشمه ای جاری شده

عشق یعنی ترش را شیرین کنی
عشق یعنی نیش را نوشین کنی

هر کجا عشق آید و ساکن شود
هر چه نا ممکن بود ؛ ممکن شود

# مولانا 

۱۹
دی

چشمت به ‌چشم ما و دلت پیش دیگری‌ست
جای گلایه نیست که این رسم دلبری‌ست

هر کس گذشت از نظرت در دلت نشست
تنها گناه آینه‌ها زود باوری‌ست

مهرت به ‌خلق بیش‌‌تر از جور بر من است
سهم برابر همگان نابرابری‌ست

دشنام یا دعای تو در حق من یکی‌ست
ای آفتاب هر چه کنی ذره‌ پروری‌ست

ساحل جواب سرزنش موج را نداد
گاهی فقط سکوت سزای سبک‌ سری‌ست

#باز هم فاضل.