s.veisi

s.veisi

تو را من چشم در راهم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
۲۴
شهریور

سلام استاد..

بد خراب کردم...

ی اشتباه کردم ک جبرانش خیلی سخته...

همه چیز از ی دروغ شروع شد...

پ.ن:پشیمونم ولی هنوز ب مرز توبه نرسیدم.

پ.ن1:دروغ,کلید همه ی بدیهاست.

(البته استاد ب تو دروغ نگفتم,راستش اصلا نمیتونم بت دروغ بگم)

۲۴
شهریور

ی استاد داشتم دیونه بود و کوچولو و شیطون...

دلم واسش تنگ شده...

ازش خبر ندارم... 

استاد خوبی بود...

جفنگیات خوب مینوشت....

پ.ن:استاد ی سری ب ما بزن.

پ.ن1: در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند

                 گر تو نمی‌پسندی تغییر ده قضا را

۱۰
شهریور

امروز سه تا از دوستام تصادف کردن و پر کشیدن...

نمیدونم شاید درست نباشه ولی همش فکر میکنم اینا رو خدا گرفته تا منو از سقوط نجات بده...

آخه دارم سقوط میکنم...

پ.ن:"رسول,رضا و اسماعیل "دلم حواستون تنگ میشه.

پ.ن1: دوستان دبیرستانم بودن...البته باز با هم درارتباط بودیم.


۰۹
شهریور

یکی از دوستام حالش خوش نیست....

نفسای آخرشو داره می‌کشه...

واسش دعا کنین راحتِ راحت جون بده...


پ.ن:خیلی سخته رفیقت جلو چشمات پرپر شه و نتونی واسش ی کاری کنی...


۰۷
شهریور

میخوام خستگی و بی حالی این روزامو بذارم پایِ افزایش آنزیمهای کبدی(ALt و ASt ) بدنم...

شاید توجیه خوبی باشه...

انشاء الله ک قبوله...

۳۱
تیر

خانه دوست کجاست؟

در فلق بود که پرسید سوار

آسمان مکثی کرد

رهگذر شاخه نوری که به لب داشت

به تاریکی شبها بخشید و به انگشت

نشان داد سپیداری و گفت

نرسیده به درخت

کوچه باغی است که از خواب خدا

سبزتر است

و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است

میروی تا ته آن کوچه

که از پشت بلوغ سر به در می آرد

پس به سمت گل تنهایی می پیچی

دو قدم مانده به گل      

پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی

و تو را ترسی شفاف فرا می گیرد

کودکی می بینی

رفته از کاج بلندی بالا

جوجه بر می دارد از لانه نور

و از او می پرسی

خانه دوست کجاست؟

۲۴
تیر

آمدی در عاشقی رسوای دنیایم کنی

بی خبر از این و آن شیدای شیدایم کنی


با نگاه آتشین در دام افکندی مرا

خواستی سوزنده از آتش سراپایم کنی


چهره زیباتر از گل را به ناز آراستی

آمدی در هر نظر محو تماشایم کنی


حرفی از عشق و محبت از لبانت سر نزد

تا که از شوق وشعف غرق تمنایم کنی


عاقبت روزی زباغ دوستی بیرون شدی

تا در این دنیا مرا تنهای تنهایم کنی ..

۲۲
تیر

آمدی جانم ب قربانت ولی حالا چرا

بی وفا حالا ک من افتاده ام از پا چرا

۱۶
تیر

باز در خود خیره شو، انگار چشمت سیر نیست

درد خودبینی است می دانم تو را تقصیر نیست

 

کوزه ی دربسته در آغوش دریا هم تهی است

در گل خشک تو دیگر فرصت تغییر نیست

 

شیر وقتی در پی مردار باشد مرده است

شیر اگر همسفره ی کفتار باشد، شیر نیست

 

اولین شرط معلم بودن عاشق بودن است

شیخ این مجلس کهن سال است اما پیر نیست

 

در پشیمانی چراغ معرفت روشن تر است

توبه کن! هرگز برای توبه کردن دیر نیست

 

همچنان در پاسخ دشنام می گویم سلام

عاقلان دانند دیگر حاجت تفسیر نیست

 

باز اگر دیوانه ای سنگی به من زد شاد باش

خاطر آیینه ی ما از کسی دلگیر نیست


بازم از فاضل نظری...کتاب ضد

پ.ن:   توبه کن! 

پ.ن1:میخوام معلم بشم!

۱۶
تیر

در وصف حال امشبم:

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""

از صلح می‌گویند یا از جنگ می‌خوانند؟!
دیوانه‌ها آواز بی‌آهنگ می‌خوانند

گاهی قناریها اگر در باغ هم باشند
مانند مرغان قفس دلتنگ می‌خوانند

کنج قفس می‌میرم و این خلق بازرگان
چون قصه‌ها مرگ مرا نیرنگ می‌دانند

سنگم به بدنامی زنند اکنون ولی روزی
نام مرا با اشک روی سنگ می‌خوانند

این ماهی افتاده در تنگ تماشا را
پس کی به آن دریای آبی‌رنگ می‌خوانند

                               فاضل نظری

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""

.پ.ن:                               سنگم به بدنامی زنند

.پ.ن1:          در باغ هم،مانند مرغان قفس دلتنگ می خوانم      

.پ.ن2:                              دیوانه با دیونه فرق دارد