s.veisi

s.veisi

تو را من چشم در راهم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
۲۷
تیر

دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید...

سلام استاد خوش اومدی...

دیگه همین...

فقط میخواستم بگم ک خوشحالم ک استادم برگشته...

۲۵
تیر

سلام.این روزا سرم خیلی شلوغه...

خیلی دوس دارم بیام اینجا جفنگ بگم ولی نمیرسم...

ولی حتما برمیگردم.


۲۲
تیر

فاتحه‌ای چو آمدی بر سر خسته‌ای بخوان

لب بگشا که می‌دهد لعل لبت به مرده جان

آن که به پرسش آمد و فاتحه خواند و می‌رود

گو نفسی که روح را می‌کنم از پی اش روان

ای که طبیب خسته‌ای روی زبان من ببین

کاین دم و دود سینه‌ام بار دل است بر زبان

گر چه تب استخوان من کرد ز مهر گرم و رفت

همچو تبم نمی‌رود آتش مهر از استخوان

حال دلم ز خال تو هست در آتشش وطن

چشمم از آن دو چشم تو خسته شده‌ست و ناتوان

بازنشان حرارتم ز آب دو دیده و ببین

نبض مرا که می‌دهد هیچ ز زندگی نشان

آن که مدام شیشه‌ام از پی عیش داده است

شیشه‌ام از چه می‌برد پیش طبیب هر زمان

حافظ از آب زندگی شعر تو داد شربتم

ترک طبیب کن بیا نسخه شربتم بخوان

۲۱
تیر

مــا را که به جز توبه شکستن هنری نیست          بــا زاهــد بی مایـــه نشستن ثمـری نیست

برخیـــز جز این چاره نداری که در این جـــــــا          جز جام می و مطرب و ساقی خبری نیست

مـا خانه به دوشیـــــم          مـا بـــــاده فروشیـــــم

جـــز بـــــــــاده ننوشیـــــم، ننوشیـــــم، ننوشیـــــم

ما حلقه به گوش، حلقه به گوش، حلقه به گوشیم

 

در کلبـــه مــا سفره ارباب و فقیرانــــه جــــدا نیست

در حلقه ما جنگ و نزاعی به سر شاه و گدا نیست

ما مطرب عشقیم

در کعبه ما جنگ رسیدن به خدا نیست

 

ای زاهـــد دیوانـــه          وا کن در میخانـــه

می زن دو سه پیمانه که ناخورده می و رفته ز هوشیم

باده بده، باده بده، باده بنوشیم


پ.ن: ما باده بنوشیم.

۱۵
تیر

معبود من...

العفو

العفو به خاطر ندیدن خوبی هایت

العفو به خاطر انجام بدی هایم.

معبود من...

العفو

پ.ن:رمضان هم تمام می شود و هنوز...

پ.ن1:العفو مولای من...

پ.ن2:لبیک...لبیک 

۱۴
تیر

-صمد ی چیز بت بگم بین خودمون میمونه؟

-بنال.

-عاشق شدم.

-یا خدا باز چی شده؟

-تقصیر من نیس که...میدونی از اون موقع که چشمت بش افتاد...

-به من چه؟مگه من چکار کردم؟

-نشنیدی شاعر میگه هرچه دیده بیند دل کند یاد؟خو اول تو دیدیش.

-خو وقتی تو ظرفیت نداری من چکار کنم؟

-وای....جفتتون خفه...تا اطلاع ثانوی دوتاتون بلاک.

.

.

.

پ.ن:دل- چشم - صمد

پ.ن1: ز دست دیده و دل هر دو فریاد...که هرچه دیده بیند دل کند یاد

پ.ن2:ورودی چشم و ظرفیت دل باید کنترل بشه.

۱۳
تیر

آمدی در عاشقی رسوای دنیایم کنی

بی خبر از این و آن شیدای شیدایم کنی

 

با نگاه آتشین در دام افکندی مرا

خواستی سوزنده از آتش سراپایم کنی

 

چهره زیباتر از گل را به ناز آراستی

آمدی در هر نظر محو تماشایم کنی

 

حرفی از عشق و محبت از لبانت سر نزد

تا که از شوق وشعف غرق تمنایم کنی

 

عاقبت روزی زباغ دوستی بیرون شدی

تا در این دنیا مرا تنهای تنهایم کنی ...


پ.ن: عاقبت روزی ز باغ دوستی بیرون شدی!

پ.ن1:استاد خیلی دلم برات تنگ شده...ی سری بهم بزن

پ.ن2:دوش دیدم ک ملایک در میخانه زدند...

۰۹
تیر

خیلی دلم گرفته...

نمیدونم چرا...

ولی هر کاری میکنم نمیتونم بخندم!!!

آخه چرا؟


۰۶
تیر

ی مربی خب اونیکه اول بگرده و پیدا کنه شاگرد رو...

شاگرد رو خوب بشناسه..

از صفر تا صدش با خبر بشه...SWOT شاگردشو ب دست بیاره...

برنامه بریزه و با طرح بره سراغ شاگرد...

شاگرد رو جذب کنه و بهش بفهمونه ک شاگرد به مربی نیاز داره...

حالا ک فهموند شاگرد رو باید ول کنه...تا شاگرد خودش بیاد دنبال مربی...

باید بذاره شاگرده التماسش کنه...به پاش بیفته...

باید شاگرد قبول کنه ک برای داشتن مربی باید هزینه بده.

شاگرد باید گریه کنه که من مربی میخوام.

حالا بعدش مربی قبول کنه ک آموزشش بده..

بر حسب ظرفیت و شخصیت شاگرد و محیط بهش آموزش بده...

روشهای مختلف یادگیری رو استفاده کنه...

مربی باید از اونجایی ک شاگردش میخواد شروع کنه و برسه اونجا ک خودش میخواد.

تا جایی ک شاگرد ظرفیتشو داره بش یاد بده.

گاهی نیازه ک مربی برای رشد شاگردش ضرر کنه.

گاهی هم نیازه مربی شاگردشو پس بزنه...

گاهی بفرسته سراغ ی استاد دیگه.

.

.

.

پ.ن:هر کدوم از جملات بالا بار معنایی دارن.

پ.ن1:اینارو نوشتم تا اگه میخوای مربی بشی حواست باشه.

پ.ن2:خیلی ها بودن که فهمیدن مربی نیاز دارن ولی غرورشون اجازه نداد شاگرد بشن.

۰۵
تیر

-صمد سال قبل این موقع کجا بودی؟کی همراهت بود؟

توی خوابگاه کیا همراهت بودن؟مخاطب شبای رمضونت کی بود؟

یادت اون موقع رو؟اشک چشم رو یادته؟

-آره همه رو یادمه..همه رو...

-همه رو؟ 

بابا دمت گرم...

-خب اینا به تو چه؟چی میخوای بگی؟فقط نصیحتم نکن که فحشم بلدم.از پارسال بهتر!

-نصیحت که نه...فقط میخوام بت بگم که من واسه اونروزا دلم تنگ شده...عمرمون داره تموم میشه و ما هر روز بدتر از دیروز میشیم..

-ای بابا...جون هر کی دوس داری بیخیال ما شو..مگه پارسال بت نگفتم که شاعر چی گفته؟

-چرا گفتی...برخیز و مخور غم جهان گذران...ولی..

-ولی بی ولی...همون پارسال بت گفتم ک بنشین و دمی به شادمانی گذران.

-گفتی..گفتی..ولی...

-گفتم بت که میخوام بیخیال بشم...میخوام به من چه؟ رو صرف کنم!

-گفتی...گفتی...ولی...

-به من چه که دنیا به هم ریخته؟به من چه که همه ناامیدن؟همه نمیفهمن...

-گفتی...گفتی...ولی همون موقع هم نذاشتی من حرفمو بزنم..بابا منم ی سری حرفا دارم ک باید بت بگم.

-بس کن.

-آخه تا کی تو بگی و من حرفی نزنم؟میخوام همه چی رو بگم..

-......

-بی ادب...من این دفعه حرفامو باید بت بزنم.

-من میرم سحری بگیرم...بذار واسه بعد!

-پارسالم همینو گفتی که...نرو...نرو...

-من رفتم...تو هم گشنت که بشه میای.

.

.

.

.

پ.ن: دل

پ.ن1:صمد!

پ.ن2:!!تو خود حجاب خودى، حافظ از میان برخیز!!