s.veisi

s.veisi

تو را من چشم در راهم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
۰۵
تیر

1-ساعت 3 نصفه شب داشتم مثله هر شب با گوشی توی این شبکه اجتماعی ول میچرخیدم..

2-ساعت 5 صبح تو نمازخونه مثله هر روز نشستم با رفیقم پای صحبت حاج آقا..ما اینور می صحبتیدیم و ایشون اونور.

3-ساعت 6 صبح تو رخنخوابم مثله هر روز دراز کشیدم و خوابیدم.

4-ساعت 15 ظهر بیدار شدم مثله هر روز.

5-..............مثله هر روز.

6.ساعت 22 نشستم پای لپ تاب مثله هر شب.

7-.........مثله هر شب.

8-ساعت 3 نصفه شب مثله هرشب.

.

.

.

پ.ن:مثله هر روز..مثله هر شب...

پ.ن1:ان الانسان لفی خسر الا الذین ....

پ.ن2:الذین ضل سعیهم فی الحیاه الدنیا و هم یحسبون...


۰۵
تیر
یاد دارم که شبی در کاروانی همه شب رفته بودیم و سحر در کنار بیشه ای خفته. شوریده ای که در آن سفر همراه ما بود نعره ای برآورد و راه بیابان گرفت و یک نفس آرام نیافت.
چون روز شد گفتمش: آن چه حالت بود؟ گفت: بلبلان را دیدم که بنالش درآمده بودند از درخت و کبکان از کوه و غوکان در آب و بهایم در بیشه. اندیشه کردم که مروت نباشد همه در تسبیح و من بغفلت خفته
دوش مرغی بـه صـبـح مینالید عقل و صبرم برد و طاقت و هوش
یـکـی از دوسـتـان مـخـلـص را مــگــر آواز مــن رســیـد بــگــوش
گـفـت بــاور نـداشـتـم کـه تـرا بـانگ مرغـی چـنین کند مدهوش
گفتم این شرط آدمیت نیست مرغ تـسبـیح خوان و من خـاموش

پ.ن:آدم وقتی ی سری صحنه ها میبینه واقعا تاسف میخوره.
پ.ن1:به قول اون دوستمون باید گاهی خشتک درید! و به بیابان گریخت.   
پ.ن2:چشم دل باز کن تا که جان بینی!     


۰۳
تیر

حال دل با تو گفتنم هوس است

خبر دل شنفتنم هوس است

طمع خام بین که قصه فاش

از رقیبان نهفتنم هوس است

شب قدری چنین عزیز شریف

با تو تا روز خفتنم هوس است

وه که دردانه‌ای چنین نازک

در شب تار سفتنم هوس است

ای صبا امشبم مدد فرمای

که سحرگه شکفتنم هوس است

از برای شرف به نوک مژه

خاک راه تو رفتنم هوس است

همچو حافظ به رغم مدعیان


پ.ن:اینترنت خر است.

پ.ن1:حال دل گفتنم هوس است.

شعر رندانه گفتنم هوس است


۰۲
تیر

1_ساعت یازده شب توی بالکن اتاق دراز کشیدم.چه آسمونِ قشنگی,چقدر ستاره ها مرتب ومنظم وایستادن.

یکیشون خیلی جلوتر از بقیس و خیلی قشنگتر از اوناس.

فکر کنم فرماندشونه...بهش خیره شدم,داشت باهام حرف میزد ک بم گفت چشاتو ببند میخوام سوپرایزت کنم.منم خوشحال چشمامو بستم.

2_ساعت دو و نیم شب یهو از خواب پریدم...به آسمون نگاه کردم دیدم آسمون با ستار هاش چهار چشمی منو زیرنظر گرفتن..حمله کنین..صدای فرماندشون بود.بکشیدش.

حمله کردن...همشون با هم از همه طرف دارن میان سمتم...آسمون تمامه نیرو و توانش رو فرستاده...نورشون زیاده..خیلی زیاده...میترسم کور بشم..میترسم..فرماندشون از همه جلوتر...دارن نزدیکتر میشن.فرمانده شمشیر نورانیش رو برداشت اومد ب سمت چشمم...من میترسم.خیلی میترسم..عرق کردم و توی دلم آشوب به پا شده...فرمانده شمشیر نورانیش رو پرت کرد سمت چشمم...شمشیره داره میاد..رسید به صورتم..الانه ک بخوره ب چشمم..چشممو می بندمووو......

3_چشممو باز میکنم,گوشی رو کنار دستم یبینم..برش میدارم و نگاه به ساعتش میکنم...ساعت هشت صبح وقتِ رفتن به دانشگاه.

۳۱
خرداد

از باغ می برند چراغانیت کنند 
تا کاج جشنهای زمستانیت کنند
پوشانده اند روی تو را ابرهای تار 
تنها به این بهانه که بارانیت کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند 
این بار می برند که زندانیت کنند
ای گل گمان مبر به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانیت کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
شاید بهانه ایست که قربانیت کنند

پ.ن: آبی طلب نکرده رسیده!بهانه است؟
پ.ن1:گمان میکنم به جشن میروم.

۲۹
خرداد

دلم میخواد ی دلِ سیر اشک بریزم...ولی لامصب سرازیر نمیشه...میگه اشک حرمت داره...دلِ خیلی شکسته میخواد...میگه هنوز دلِت واسه اشک ریختن آماده نشده

خیلی سخته ک ی مرد با اون همه غرور دلش بگیره....خیلی سخته ک شرمنده بشه....سخت تر اونه که نه بتونه اشک  بریزه و نه بتونه فریاد بزنه....

باید توی خودش نگه داره...

@مرا دردیست اندر دل ک گر گویم زبان سوزد و گر  پنهان کنم ترسم مغز استخوان سوزد.@

خدایا دلم بدجور واست تنگ شده...

پ.ن:حرف دل رو نمیتونم بزنم...بازم ترجیح میدم سکوت کنم و بسوزم.

پ.ن:کاش لیاقت داشتم به ی روضه مادر سادات راه داده میشدم.

۲۹
خرداد
گفت ما را هفت وادی در ره است

چون گذشتی هفت وادی،درگه است

وا نیامد در جهان زین راه کس

نیست از فرسنگ آن آگاه کس

چون نیامد باز کس زین راه دور

چون دهندت آگهی ای ناصبور؟

چون شدند آن جایگه گم سر به سر

کی خبر بازت دهد ای بی خبر؟

هست وادی طلب آغاز کار

وادی عشق است از آن پس ، بی کنار

پس سیم وادی است آن معرفت

پس چهارم وادی استغنا صفت

هست پنجم وادی توحید پاک

پس ششم وادی حیرت صعبناک

هفتمین وادی فقر است و فنا

بعد از این روی روش نبود تو را

در کشش افتی روش گم گرددت

گر بود یک قطره قلزم گرددت


پ.ن:مضطر شدم و زار و پریشان! رحمی بنما بر ای خسرو خوبان.

پ.ن1:غم عشقت خیابون پرورم کرد!

 

۲۱
خرداد

چند روز پیش ی داروخونه رفته بودم...دختره دو تا دفترچه داده بود...نسخه خودشو بش دادم ک گفت ی نسخه دیگه هم دارم.

گفتم به اسم کیه؟

گفت مامانم!

.

.

.

.

.

پ.ن:تصمیم گرفتم از خاطراتم اینجا بنویسم...خاطرات داروخانه و خوابگاه و خونه و ..... .

پ.ن1:می نویسم تا بماند.


۲۱
خرداد

این روزها قلبم ناراحته!مگه میشه به اطرافت نگاه کنی و دلت از این همه بی عدالتی ناراحت نشه؟خیلی دلم میخواد سکوتم رو بشکنم اما میدونم که الان وقت فریاد من نیست.با این حال:

@مرا دردیست اندر دل که گر گویم زبان سوزد


                 اگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد


                            منجم طالع بخت مرا از برج بیرون کن


                                   که من بد طالعم ترسم ز آهم آسمان سوزد.@


پ.ن:!مرا دردیست اندر دل که گر گویم زبان سوزد!


پ.ن1:خط اول از زبان شاعر بوده و خط 5 از زبان من!


پ.ن2:این روزها قلبم ناراحته!


۲۰
خرداد

امروز یهویی یاد این شعر افتادم:

@زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست.
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد@

 یادش ب خیر پارسال این موقع(ماه رمضون) کلی رفیق داشتم تو خوابگاه که الان هر کدوم ی گوشه دنیا دارن نفس میکشن!

پ.ن: دلم واسه اون روزای خوب تنگ شده!

پ.ن1:اون روزا ی رفیق داشتم ک ی دیوونه بود...خیلی دوسش داشتم.الانم اگه خودمو زدم به دیونه بازی! به خاطره یاد اونه.

پ.ن2: این دیوونه با اون دیوونه خیلی فرق داره!!