s.veisi

s.veisi

تو را من چشم در راهم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۱۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

۳۱
فروردين

یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست 

عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ ازجام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او

پر زلیلا شد دل پر آه او 

گفت یا رب ازچه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای 

جام لیلا رابه دستم داده ای

وندر این بازی شکستم داده ای 

نشتر عشقش به جانم می زنی

دردم ازلیلاست آنم می زنی 

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم مکن 

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو ... من نیستم 

گفت: ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پیدا و پنهانت منم 

سال ها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی 

عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یک جا باختم 

کردمت آوارهء صحرا نشد

گفتم عاقل می شوی اما نشد 

سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا برنیامد از لبت 

روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتم بلی 

مطمئن بودم به من سرمیزنی

در حریم خانه ام در میزنی 

حال این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بیقرارت کرده بود 

مرد راهش باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم

پ.ن: فعلا در مرحله آواره شدن به سر میبریم...

۳۰
فروردين
دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم
این که می‌گویند آن خوشتر ز حسن یار ما این دارد و آن نیز هم
یاد باد آن کو به قصد خون ما عهد را بشکست و پیمان نیز هم
دوستان در پرده می‌گویم سخن گفته خواهد شد به دستان نیز هم
چون سر آمد دولت شب‌های وصل بگذرد ایام هجران نیز هم
هر دو عالم یک فروغ روی اوست گفتمت پیدا و پنهان نیز هم
اعتمادی نیست بر کار جهان بلکه بر گردون گردان نیز هم
عاشق از قاضی نترسد می بیار بلکه از یرغوی سلطان نیز هم
محتسب داند که حافظ می خورد و آصف ملک سلیمان نیز هم

پ.ن:وای بر یاری ک ما را فراموش کند.
۲۴
فروردين

هر طور که وویی باید بزنوم و یخچاله اتاقه رضا اینو....تازه ره میوه ایسه.

مو از بچگی میوه دوس داشتوم و زیاد ایخوردوم،همیشه وقتی ایرفتیم مهمونی دو تا موز ایورداشتوم.

بوم ایگو: کو م نخورده ای ک ای کاره ایکنی؟پ تو خو آبرو نهلشتی سی مو؛

ولی م گوش ایگرفتوم!همیشه کار خومه انجام ایدام.

الانم بعضی اوقات ای دکتر صمد ایگو:پسر!آبرو واسم نذاشتی،یا جلو شکمتو بگیر یا نگو با منی.

آلبردنه تا دوش خوم کمشه سیر ایکردوم حلا سیمون آدم وویی و باکلاس گپ ایزنه.

هی دنیا،ایخی و کورو برسی؟


پ.ن:صوت تقریبا دکلمه متنه.

پ.ن1:به زبان گویای لری نوشته،هر کدوم رو متوجه نشدی بگو.


۲۳
فروردين

یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست///جان ما سوخت بپرسید که جانانه ی کیست

حالیا خانه برانداز دل و دین من است///تا در آغوش که می‌خسبد و همخانه ی کیست

باده لعل لبش کز لب من دور مباد///راح روح که و پیمان ده پیمانه ی کیست

دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو///بازپرسید خدا را که به پروانه ی کیست

می‌دهد هر کسش افسونی و معلوم نشد///که دل نازک او مایل افسانه ی کیست

یا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبین///در یکتای که و گوهر یک دانه ی کیست

گفتم آه از دل دیوانه حافظ بی تو///زیر لب خنده زنان گفت که دیوانه ی کیست

شاعر:آن مرد شیرازی!

پ.ن:دلم گرفته بود..زدم فال حافظ..این اومد.

پ.ن1:حافظ هم دیونه بوده!!!(قابله توجه اونایی که میگن سنگین باش)

۲۲
فروردين

اینجا وبلاگ شخصی من است.

گاهی قلم را صمد منطقی بر می  دارد و گاهی صمد غیر منطقی...

گاهی از دل سخن می گویم و گاهی با دل سخن می گویم...

اگر دکتر صمد خواست بنویسد نمیتوانم به او بگویم ننویس...

زورم هم به صمدوک نمیرسد و او هر چه دلش بخواهد می نویسد...

صمدلره هم گاهی با پاره آجر مجبورم می کند جفنگیاتش را اینجا بگذارم...

دله آن دیوانه را هم نمیشود شکست،پس دلنوشته های او را هم...

پ.ن:از این به بعد وبلاگ من نویسنده هایش زیادتر می شوند.

پ.ن1:هر نویسنده خود مسئول نوشته هایش است.

پ.ن2:این پست مقدمه شروعی دوباره است.



۲۲
فروردين

در فلق بود که پرسید سوار

آسمان مکثی کرد

رهگذر شاخه نوری که به لب داشت

به تاریکی شبها بخشید و به انگشت

نشان داد سپیداری و گفت

نرسیده به درخت

کوچه باغی است که از خواب خدا

سبزتر است

و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است

میروی تا ته آن کوچه

که از پشت بلوغ سر به در می آرد

پس به سمت گل تنهایی می پیچی

دو قدم مانده به گل

پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی

و تو را ترسی شفاف فرا می گیرد

کودکی می بینی

رفته از کاج بلندی بالا

جوجه بر می دارد از لانه نور

و از او می پرسی

خانه دوست کجاست؟

شعر خانه دوست کجاست-سهراب سپهری

پ.ن:دلم واسه بهترین دوستم تنگ شده ولی نمیتونم ببینمش.

پ.ن1: دل و دماغ نوشتن ندارم مجبورم شعرای مردم رو کپی کنم.

پ.ن2: دبیرستان این شعر موضوع تئاترمون بود...یادش به خیر!

۱۹
فروردين

به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ممنوع ، ولی لب هایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد

با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر
هیچ کس ... هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه "خداوند" نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد!

"فاضل نظری"



۱۵
فروردين


234
۱۱
فروردين


ای صورت پهلو به تبدل زده! ای رنگ
من با تو به دل یکدله کردن، تو به نیرنگ

گر شور به دریا زدنت نیست از این پس
بیهوده نکوبم سر سودازده بر سنگ

با من سر پیمانت اگر نیست نیایم
چون سایه به دنبال تو فرسنگ به فرسنگ

من رستم و سهراب تو! این جنگ چه جنگی است
گر زخم زنم حسرت و گر زخم خورم ننگ

یک روز دو دلباخته بودیم من و تو!
اکنون تو ز من دل‌زده‌ای! من ز تو دلتنگ
۰۹
فروردين

باز در خود خیره شو، انگار چشمت سیر نیست

درد خودبینی است می دانم تو را تقصیر نیست

 

کوزه ی دربسته در آغوش دریا هم تهی است

در گل خشک تو دیگر فرصت تغییر نیست

 

شیر وقتی در پی مردار باشد مرده است

شیر اگر همسفره ی کفتار باشد، شیر نیست

 

اولین شرط معلم بودن عاشق بودن است

شیخ این مجلس کهن سال است اما پیر نیست

 

در پشیمانی چراغ معرفت روشن تر است

توبه کن! هرگز برای توبه کردن دیر نیست

 

همچنان در پاسخ دشنام می گویم سلام

عاقلان دانند دیگر حاجت تفسیر نیست

 

باز اگر دیوانه ای سنگی به من زد شاد باش

خاطر آیینه ی ما از کسی دلگیر نیست