الان دقیقا در مرحله ای از زندگی ام که این شعر سهراب مصداقشه:
"سهراب سپهری"
الان دقیقا در مرحله ای از زندگی ام که این شعر سهراب مصداقشه:
"سهراب سپهری"
سلام.دو هفته نیستم...اصلا نیستم.
اگر پستی توی این دو هفته گذاشته بشه از قبل گذاشتم و انتشار در آیندشو فعال کردم.
دو هفته از همین الان شروع میشه...
.
.
پ.ن:رشته ای بر گردنم افکنده دوست...می کشد هر جا که خاطرخواه اوست.
پ.ن۱:اگه باهام کار واجب داشتین یا سوالی داشتین(علمی و یا غیره) با 09137739851 تماس بگیرین.
پ.ن:مواظب خودتون باشین و منم دعا کنین.
صمد ویسی
دیشب در انتظار پیام تو خوابم برد..گوشیمو روی حالت صدادار گذاشتم تا اگه تو پیام دادی بیدار بشم و رقص و پایکوبی کنم...
اما...اما...دریغ از اینکه حتی ی لحظه به فکر من باشی...
ساعت سه و نیم شب یکی بهم زنگ زد...به خدا ساعت سه و سی و سه دقیقه بود...از خواب بیدار شدم...ترسیدم جواب بدم...ترسیدم که نکنه تو زنگ زده باشی...نمیدونستم باید چکار کنم...فقط چند ثانیه فرصت داشتم...گوشی توی دستم..نمیدونستم چکار کنم..نمیدونم دفعه بعد اگه گوشیم زنگ بخوره و شماره ناشناس باشه چکار باید کنم!...
این حرفها اصلا مهم نیست...مهم اینه که همیشه به فکر توام و در انتظار پیامی از تو
قربانت صمد
پ.ن: مخاطب این پست هیچ یک از شما دوستان نیستید (حتی شما استاد).
دلم برای تو تنگ شده و باید بگویم که دوستت دارم.
سلام.
از این همه تکرار خسته شدم.
از گفتن هزار باره هر 8ساعت یکی خسته شدم.
از گفتن کفتارو شغال و امثالهم برای ایجاد و حفظ دوستی خسته شدم.
از تنهایی خسته شدم و از تنها بودن در مکانهای شلوغ خسته تر.
از غذاخوردن و تیغ زدن خسته شدم.
از لایک کردن و لایک شدن خسته شدم.
از بی پولی خسته شدم.
از خوابیدن خسته شدم.
از اینکه نمازامو یکی درمیون میخونم خسته شدم.
از اینکه با همه صادق بودم و ازم سو استفاده کردن خسته شدم.
از اینکه به خاطر شاد بودن دیگران خودم رو کوچیک کنم خسته شدم.
از اینکه خیلی جاها سکوت رو ترجیح میدم خسته شدم.
از من و تو و ما و شما هم خسته شدم.
و از خیلی چیزای دیگه خسته شدم که حس گفتنش نیست...
.
.
.
.
پ.ن: خسته ام اما به کمک کسی نیاز ندارم و نصیحت هم نمیخوام.
پ.ن1:این شعر که از عجیب ترین شعرای حافظه رو به خودم تقدیم میکنم.
×××چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نهای جان من خطا این جاست
سرم به دنیی و عقبی فرو نمیآید
تبارک الله از این فتنهها که در سر ماست
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب
بنال هان که از این پرده کار ما به نواست
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست
نخفتهام ز خیالی که میپزد دل من
خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست
چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم
گرم به باده بشویید حق به دست شماست
از آن به دیر مغانم عزیز میدارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
چه ساز بود که در پرده میزد آن مطرب
که رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواست
ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند
فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست×××
خسته ام میرم بخوابم...
این دو هفته دو میخوابیدم و یا پنج با کابوس بیدار میشدم و یا هفت بیدارم میکردن ک پاشو برو سره کار...
امشب میخوام راحت بخوابم...راحته راحت...
پ.ن:استاد اومدی ی پیام بده به 09137739851....دلم واسه جفنگ گفتنامون تنگ شده.
پ.ن1:استاد وقتش نشده از ی شخصیت مجازی بشی ی شخصیت حقیقی؟؟رسم رفاقت این نیس گلم.
پ.ن2:خوابم میاد..امیدوارم نپره...شب بخیر.
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید...
سلام استاد خوش اومدی...
دیگه همین...
فقط میخواستم بگم ک خوشحالم ک استادم برگشته...
سلام.این روزا سرم خیلی شلوغه...
خیلی دوس دارم بیام اینجا جفنگ بگم ولی نمیرسم...
ولی حتما برمیگردم.
فاتحهای چو آمدی بر سر خستهای بخوان
لب بگشا که میدهد لعل لبت به مرده جان
آن که به پرسش آمد و فاتحه خواند و میرود
گو نفسی که روح را میکنم از پی اش روان
ای که طبیب خستهای روی زبان من ببین
کاین دم و دود سینهام بار دل است بر زبان
گر چه تب استخوان من کرد ز مهر گرم و رفت
همچو تبم نمیرود آتش مهر از استخوان
حال دلم ز خال تو هست در آتشش وطن
چشمم از آن دو چشم تو خسته شدهست و ناتوان
بازنشان حرارتم ز آب دو دیده و ببین
نبض مرا که میدهد هیچ ز زندگی نشان
آن که مدام شیشهام از پی عیش داده است
شیشهام از چه میبرد پیش طبیب هر زمان
حافظ از آب زندگی شعر تو داد شربتم
ترک طبیب کن بیا نسخه شربتم بخوان