s.veisi

s.veisi

تو را من چشم در راهم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۲۱ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

۲۱
تیر

مــا را که به جز توبه شکستن هنری نیست          بــا زاهــد بی مایـــه نشستن ثمـری نیست

برخیـــز جز این چاره نداری که در این جـــــــا          جز جام می و مطرب و ساقی خبری نیست

مـا خانه به دوشیـــــم          مـا بـــــاده فروشیـــــم

جـــز بـــــــــاده ننوشیـــــم، ننوشیـــــم، ننوشیـــــم

ما حلقه به گوش، حلقه به گوش، حلقه به گوشیم

 

در کلبـــه مــا سفره ارباب و فقیرانــــه جــــدا نیست

در حلقه ما جنگ و نزاعی به سر شاه و گدا نیست

ما مطرب عشقیم

در کعبه ما جنگ رسیدن به خدا نیست

 

ای زاهـــد دیوانـــه          وا کن در میخانـــه

می زن دو سه پیمانه که ناخورده می و رفته ز هوشیم

باده بده، باده بده، باده بنوشیم


پ.ن: ما باده بنوشیم.

۱۵
تیر

معبود من...

العفو

العفو به خاطر ندیدن خوبی هایت

العفو به خاطر انجام بدی هایم.

معبود من...

العفو

پ.ن:رمضان هم تمام می شود و هنوز...

پ.ن1:العفو مولای من...

پ.ن2:لبیک...لبیک 

۱۴
تیر

-صمد ی چیز بت بگم بین خودمون میمونه؟

-بنال.

-عاشق شدم.

-یا خدا باز چی شده؟

-تقصیر من نیس که...میدونی از اون موقع که چشمت بش افتاد...

-به من چه؟مگه من چکار کردم؟

-نشنیدی شاعر میگه هرچه دیده بیند دل کند یاد؟خو اول تو دیدیش.

-خو وقتی تو ظرفیت نداری من چکار کنم؟

-وای....جفتتون خفه...تا اطلاع ثانوی دوتاتون بلاک.

.

.

.

پ.ن:دل- چشم - صمد

پ.ن1: ز دست دیده و دل هر دو فریاد...که هرچه دیده بیند دل کند یاد

پ.ن2:ورودی چشم و ظرفیت دل باید کنترل بشه.

۱۳
تیر

آمدی در عاشقی رسوای دنیایم کنی

بی خبر از این و آن شیدای شیدایم کنی

 

با نگاه آتشین در دام افکندی مرا

خواستی سوزنده از آتش سراپایم کنی

 

چهره زیباتر از گل را به ناز آراستی

آمدی در هر نظر محو تماشایم کنی

 

حرفی از عشق و محبت از لبانت سر نزد

تا که از شوق وشعف غرق تمنایم کنی

 

عاقبت روزی زباغ دوستی بیرون شدی

تا در این دنیا مرا تنهای تنهایم کنی ...


پ.ن: عاقبت روزی ز باغ دوستی بیرون شدی!

پ.ن1:استاد خیلی دلم برات تنگ شده...ی سری بهم بزن

پ.ن2:دوش دیدم ک ملایک در میخانه زدند...

۰۹
تیر

خیلی دلم گرفته...

نمیدونم چرا...

ولی هر کاری میکنم نمیتونم بخندم!!!

آخه چرا؟


۰۶
تیر

ی مربی خب اونیکه اول بگرده و پیدا کنه شاگرد رو...

شاگرد رو خوب بشناسه..

از صفر تا صدش با خبر بشه...SWOT شاگردشو ب دست بیاره...

برنامه بریزه و با طرح بره سراغ شاگرد...

شاگرد رو جذب کنه و بهش بفهمونه ک شاگرد به مربی نیاز داره...

حالا ک فهموند شاگرد رو باید ول کنه...تا شاگرد خودش بیاد دنبال مربی...

باید بذاره شاگرده التماسش کنه...به پاش بیفته...

باید شاگرد قبول کنه ک برای داشتن مربی باید هزینه بده.

شاگرد باید گریه کنه که من مربی میخوام.

حالا بعدش مربی قبول کنه ک آموزشش بده..

بر حسب ظرفیت و شخصیت شاگرد و محیط بهش آموزش بده...

روشهای مختلف یادگیری رو استفاده کنه...

مربی باید از اونجایی ک شاگردش میخواد شروع کنه و برسه اونجا ک خودش میخواد.

تا جایی ک شاگرد ظرفیتشو داره بش یاد بده.

گاهی نیازه ک مربی برای رشد شاگردش ضرر کنه.

گاهی هم نیازه مربی شاگردشو پس بزنه...

گاهی بفرسته سراغ ی استاد دیگه.

.

.

.

پ.ن:هر کدوم از جملات بالا بار معنایی دارن.

پ.ن1:اینارو نوشتم تا اگه میخوای مربی بشی حواست باشه.

پ.ن2:خیلی ها بودن که فهمیدن مربی نیاز دارن ولی غرورشون اجازه نداد شاگرد بشن.

۰۵
تیر

-صمد سال قبل این موقع کجا بودی؟کی همراهت بود؟

توی خوابگاه کیا همراهت بودن؟مخاطب شبای رمضونت کی بود؟

یادت اون موقع رو؟اشک چشم رو یادته؟

-آره همه رو یادمه..همه رو...

-همه رو؟ 

بابا دمت گرم...

-خب اینا به تو چه؟چی میخوای بگی؟فقط نصیحتم نکن که فحشم بلدم.از پارسال بهتر!

-نصیحت که نه...فقط میخوام بت بگم که من واسه اونروزا دلم تنگ شده...عمرمون داره تموم میشه و ما هر روز بدتر از دیروز میشیم..

-ای بابا...جون هر کی دوس داری بیخیال ما شو..مگه پارسال بت نگفتم که شاعر چی گفته؟

-چرا گفتی...برخیز و مخور غم جهان گذران...ولی..

-ولی بی ولی...همون پارسال بت گفتم ک بنشین و دمی به شادمانی گذران.

-گفتی..گفتی..ولی...

-گفتم بت که میخوام بیخیال بشم...میخوام به من چه؟ رو صرف کنم!

-گفتی...گفتی...ولی...

-به من چه که دنیا به هم ریخته؟به من چه که همه ناامیدن؟همه نمیفهمن...

-گفتی...گفتی...ولی همون موقع هم نذاشتی من حرفمو بزنم..بابا منم ی سری حرفا دارم ک باید بت بگم.

-بس کن.

-آخه تا کی تو بگی و من حرفی نزنم؟میخوام همه چی رو بگم..

-......

-بی ادب...من این دفعه حرفامو باید بت بزنم.

-من میرم سحری بگیرم...بذار واسه بعد!

-پارسالم همینو گفتی که...نرو...نرو...

-من رفتم...تو هم گشنت که بشه میای.

.

.

.

.

پ.ن: دل

پ.ن1:صمد!

پ.ن2:!!تو خود حجاب خودى، حافظ از میان برخیز!!


۰۵
تیر

1-ساعت 3 نصفه شب داشتم مثله هر شب با گوشی توی این شبکه اجتماعی ول میچرخیدم..

2-ساعت 5 صبح تو نمازخونه مثله هر روز نشستم با رفیقم پای صحبت حاج آقا..ما اینور می صحبتیدیم و ایشون اونور.

3-ساعت 6 صبح تو رخنخوابم مثله هر روز دراز کشیدم و خوابیدم.

4-ساعت 15 ظهر بیدار شدم مثله هر روز.

5-..............مثله هر روز.

6.ساعت 22 نشستم پای لپ تاب مثله هر شب.

7-.........مثله هر شب.

8-ساعت 3 نصفه شب مثله هرشب.

.

.

.

پ.ن:مثله هر روز..مثله هر شب...

پ.ن1:ان الانسان لفی خسر الا الذین ....

پ.ن2:الذین ضل سعیهم فی الحیاه الدنیا و هم یحسبون...


۰۵
تیر
یاد دارم که شبی در کاروانی همه شب رفته بودیم و سحر در کنار بیشه ای خفته. شوریده ای که در آن سفر همراه ما بود نعره ای برآورد و راه بیابان گرفت و یک نفس آرام نیافت.
چون روز شد گفتمش: آن چه حالت بود؟ گفت: بلبلان را دیدم که بنالش درآمده بودند از درخت و کبکان از کوه و غوکان در آب و بهایم در بیشه. اندیشه کردم که مروت نباشد همه در تسبیح و من بغفلت خفته
دوش مرغی بـه صـبـح مینالید عقل و صبرم برد و طاقت و هوش
یـکـی از دوسـتـان مـخـلـص را مــگــر آواز مــن رســیـد بــگــوش
گـفـت بــاور نـداشـتـم کـه تـرا بـانگ مرغـی چـنین کند مدهوش
گفتم این شرط آدمیت نیست مرغ تـسبـیح خوان و من خـاموش

پ.ن:آدم وقتی ی سری صحنه ها میبینه واقعا تاسف میخوره.
پ.ن1:به قول اون دوستمون باید گاهی خشتک درید! و به بیابان گریخت.   
پ.ن2:چشم دل باز کن تا که جان بینی!     


۰۳
تیر

حال دل با تو گفتنم هوس است

خبر دل شنفتنم هوس است

طمع خام بین که قصه فاش

از رقیبان نهفتنم هوس است

شب قدری چنین عزیز شریف

با تو تا روز خفتنم هوس است

وه که دردانه‌ای چنین نازک

در شب تار سفتنم هوس است

ای صبا امشبم مدد فرمای

که سحرگه شکفتنم هوس است

از برای شرف به نوک مژه

خاک راه تو رفتنم هوس است

همچو حافظ به رغم مدعیان


پ.ن:اینترنت خر است.

پ.ن1:حال دل گفتنم هوس است.

شعر رندانه گفتنم هوس است