s.veisi

s.veisi

تو را من چشم در راهم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۱۸ مطلب در دی ۱۴۰۰ ثبت شده است

۲۵
دی

هر کجا هستم،باشم
آسمان مال من است.
پنجره،فکر،هوا،عشق،زمین مال من است.

چه اهمیت دارد؟
گاه اگر می رویند
قارچ های غربت؟
من نمی دانم
که چرامیگویند:اسب حیوان نجیبی است،کبوترزیباست؟
وچرادرقفس هیچ کسی کرکس نیست؟
گل شبدرچه کم ازلاله ی قرمزدارد؟
چشمهارابایدشست،جوردیگربایددید.
واژه ها رابایدشست.
واژه بایدخودباد،واژه بایدخودباران باشد.
چترهارابایدبست،
زیرباران بایدرفت.

#سهراب

*شعری ک دوست عزیزم از بقیه شعرها دوست داره منم هم ب خاطر دوستم هم سهراب هم زیبایی شعر دوسش میدارم.

**اگه جور دیگه ای ببینی شاید زندگیت قشنگتر بشه،مواظب بار معنایی کلماتم باشیم،در ضمن دوست دارم دوستم.

۲۴
دی

باور کن
تو را پنهان خواهم کرد
در آنچه که نوشته ام
در نقاشی ها و آوازها و آنچه که می گویم
تو خواهی ماند
و کسی نه خواهد دید
و نه خواهد فهمید زیستن ات را در چشمانم

“اُزدمیر آصف”
مترجم : فائق سهرابی

**میخوام به خودم فرصت دوباره بدم برای شروع یک زندگی جدید...حق اینو دارم..امید دارم..دوستانی مهربانتر از برگ گل.

۲۳
دی

کلماتم را
در جوی سحر می‌ شویم
لحظه‌ هایم را
در روشنی باران‌ ها
تا برای تو شعری بسرایم، روشن
تا که بی‌ دغدغه بی‌ ابهام
سخنانم را
در حضور باد
این سالک دشت و‌ هامون
با تو بی‌ پرده بگویم
که تو را
دوست می‌دارم تا مرز جنون

“محمدرضا شفیعی کدکنی”

*تو را دوست می دارم!

۲۲
دی

از غم خبری نبود اگر عشق نبود
دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود

بی رنگ تر از نقطه ی موهومی بود
این دایره‌ ی کبود اگر عشق نبود

از آینه‌ها غبار خاموشی را
عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود

در سینه‌ی هر سنگ دلی در تپش است
از این همه دل چه سود اگر عشق نبود؟

بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود
دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود

از دست تو در این همه سرگردانی
تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود؟

#قیصر امین پور

**حتی تصورشم برام محاله.دنیای بی عشق؟مگه داریم ؟مگه میشه؟

من میگم که نمیشه..حتی تو لحظاتی که دلم هیچ چیز و هیچ کس رو نمیخواست و تنهای تنهای تنها بودم باز به دنبال عشق بودم ته دلم همیشه عشق وجود داشت و داره و خواهد داشت.

من سعی کردم صاف و ساده باشم،اما منو خیلیا اشتباه فهمیدن،البته که برام مهم نیست و به آینده فکر میکنم و به دنیای پر از عشق و تلاش میکنم تا سهممو برای ساختن این دنیا انجام بدم چون دنیای بی عشق جهنمی بیش نیست،پس عاشق شوید قبل از اینکه بمیرید عاشق شوید حتی به غلط!

***عشق فقط عشق پسر به دختر یا دختر به پسر یا مرد به زن یا زن به مرد نیست،عشق حتی مالکیت نیست،عشق عشق است و دیگر هیچ.

۲۱
دی

دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم
دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است

#“قیصر امین پور”

 

**راستش من تا حالا به جرات میتونم بگم که دردهامو برا خودم نگه داشتم(و میدونم از این به بعدشم همینه) و حتی به عزیزترین دوستانمم نگفتم حتی سعی کردم تا جایی ک ممکنه پنهانشون کنم تا اونا ناراحت نشن.

اما بعضی دردها هستن ک جگر سوزن.

با این درد های جگر سوز چه کنم؟تا کی مخفی کنم و بریزم تو خودم؟واقعا حس میکنم لحظه ای ک صبرم تموم بشه اولین کاری ک میکنم اینه که با تمام وجود داد میزنم :

خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا،چرا من؟تو که میدونی ظرف من کوچیکه چرا منو امتحان بیشتر از توانم کردی؟

 

۲۰
دی

ای که می پرسی نشان عشق چیست
عشق چیزی جز ظهور مهر نیست

عشق یعنی مشکلی راحت کنی
دردی از در مانده ای درمان کنی

در بین این همه ی غوغا و شر
عشق یعنی کاهش رنج بشر

عشق یعنی گل بجای خار باش
پل بجای این همه ی دیوار باش

عشق یعنی تشنه ای خود نیز اگر
واگذاری آب را، بر تشنه تر

عشق یعنی دشت گلکاری شده
در کویری چشمه ای جاری شده

عشق یعنی ترش را شیرین کنی
عشق یعنی نیش را نوشین کنی

هر کجا عشق آید و ساکن شود
هر چه نا ممکن بود ؛ ممکن شود

# مولانا 

۱۹
دی

چشمت به ‌چشم ما و دلت پیش دیگری‌ست
جای گلایه نیست که این رسم دلبری‌ست

هر کس گذشت از نظرت در دلت نشست
تنها گناه آینه‌ها زود باوری‌ست

مهرت به ‌خلق بیش‌‌تر از جور بر من است
سهم برابر همگان نابرابری‌ست

دشنام یا دعای تو در حق من یکی‌ست
ای آفتاب هر چه کنی ذره‌ پروری‌ست

ساحل جواب سرزنش موج را نداد
گاهی فقط سکوت سزای سبک‌ سری‌ست

#باز هم فاضل.

۱۸
دی

دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت
آه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفت

خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد
کشتی‌ام را شب طوفانی گرداب گرفت

در قنوتم ز خدا «عقل» طلب می‌کردم
«عشق» اما خبر از گوشه محراب گرفت

نتوانست فراموش کند مستی را
هر که از دست تو یک قطره می‌ ناب گرفت

کی به انداختن سنگ پیاپی در آب
ماه را می‌شود از حافظه آب گرفت؟!

#من بیشتر از همه ی شاعرا از فاضل نظری و شعراش خوشم میاد.هرمصرع این شعر برای آدم زندگیه.

*درسته چند وقتیه نیستی(بهتره بگم خیلی وقته) اما نمیتوان تو را فراموش کرد،هر لحظه بیادتم رفیق.

۱۶
دی

حرف دل امروزم از زبان حافظ شیرازی تقدیم به تو دوست خوب من!

درد عشقی کشیده‌ام که مپرس

زهر هجری چشیده‌ام که مپرس

گشته‌ام در جهان و آخر کار

دلبری برگزیده‌ام که مپرس

آن چنان در هوای خاک درش

می‌رود آب دیده‌ام که مپرس

من به گوش خود از دهانش دوش

سخنانی شنیده‌ام که مپرس

سوی من لب چه می‌گزی که مگوی

لب لعلی گزیده‌ام که مپرس

بی تو در کلبه گدایی خویش

رنج‌هایی کشیده‌ام که مپرس

همچو حافظ غریب در ره عشق

به مقامی رسیده‌ام که مپرس

۱۵
دی

این شعرو خیلی دوست دارم.همیشه دوستش داشتم.اولین بار سال دوم دبیرستان خوندمش و ی سالم ی نمایشنامه درموردش اجرا کردیم با دوستان

خاطرات خوشی ازش دارم،شعرشم ک عالیه و حس خوب میده به آدم

کلا شعر ب روح آدم سبکی میده که خیلی خوبه و دوست داشتنی.

ممنون از سهراب سپهری

راستی دوست من الان خانه ات کجاست؟امیدوارم هرجا هستی سالم و سلامت باشی.

خانه دوست کجاست؟

در فلق بود که پرسید سوار

 آسمان مکثی کرد

رهگذر شاخه نوری که به لب داشت

به تاریکی شن ها بخشید و به انگشت

نشان داد سپیداری و گفت

نرسیده به درخت

کوچه باغی است که از خواب خدا

 سبزتر است

و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است

میروی تا ته آن کوچه

که از پشت بلوغ سر به در می آرد

 پس به سمت گل تنهایی می پیچی

دو قدم مانده به گل      

پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی

و تو را ترسی شفاف فرا می گیرد

 در صمیمیت سیال فضا، خش‌خشی می‌شنوی:

کودکی می بینی

رفته از کاج بلندی بالا

جوجه بردارد از لانه نور

 و از او می پرسی

خانه دوست کجاست