s.veisi

s.veisi

تو را من چشم در راهم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۱۰ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

۳۱
تیر

خانه دوست کجاست؟

در فلق بود که پرسید سوار

آسمان مکثی کرد

رهگذر شاخه نوری که به لب داشت

به تاریکی شبها بخشید و به انگشت

نشان داد سپیداری و گفت

نرسیده به درخت

کوچه باغی است که از خواب خدا

سبزتر است

و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است

میروی تا ته آن کوچه

که از پشت بلوغ سر به در می آرد

پس به سمت گل تنهایی می پیچی

دو قدم مانده به گل      

پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی

و تو را ترسی شفاف فرا می گیرد

کودکی می بینی

رفته از کاج بلندی بالا

جوجه بر می دارد از لانه نور

و از او می پرسی

خانه دوست کجاست؟

۲۴
تیر

آمدی در عاشقی رسوای دنیایم کنی

بی خبر از این و آن شیدای شیدایم کنی


با نگاه آتشین در دام افکندی مرا

خواستی سوزنده از آتش سراپایم کنی


چهره زیباتر از گل را به ناز آراستی

آمدی در هر نظر محو تماشایم کنی


حرفی از عشق و محبت از لبانت سر نزد

تا که از شوق وشعف غرق تمنایم کنی


عاقبت روزی زباغ دوستی بیرون شدی

تا در این دنیا مرا تنهای تنهایم کنی ..

۲۲
تیر

آمدی جانم ب قربانت ولی حالا چرا

بی وفا حالا ک من افتاده ام از پا چرا

۱۶
تیر

باز در خود خیره شو، انگار چشمت سیر نیست

درد خودبینی است می دانم تو را تقصیر نیست

 

کوزه ی دربسته در آغوش دریا هم تهی است

در گل خشک تو دیگر فرصت تغییر نیست

 

شیر وقتی در پی مردار باشد مرده است

شیر اگر همسفره ی کفتار باشد، شیر نیست

 

اولین شرط معلم بودن عاشق بودن است

شیخ این مجلس کهن سال است اما پیر نیست

 

در پشیمانی چراغ معرفت روشن تر است

توبه کن! هرگز برای توبه کردن دیر نیست

 

همچنان در پاسخ دشنام می گویم سلام

عاقلان دانند دیگر حاجت تفسیر نیست

 

باز اگر دیوانه ای سنگی به من زد شاد باش

خاطر آیینه ی ما از کسی دلگیر نیست


بازم از فاضل نظری...کتاب ضد

پ.ن:   توبه کن! 

پ.ن1:میخوام معلم بشم!

۱۶
تیر

در وصف حال امشبم:

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""

از صلح می‌گویند یا از جنگ می‌خوانند؟!
دیوانه‌ها آواز بی‌آهنگ می‌خوانند

گاهی قناریها اگر در باغ هم باشند
مانند مرغان قفس دلتنگ می‌خوانند

کنج قفس می‌میرم و این خلق بازرگان
چون قصه‌ها مرگ مرا نیرنگ می‌دانند

سنگم به بدنامی زنند اکنون ولی روزی
نام مرا با اشک روی سنگ می‌خوانند

این ماهی افتاده در تنگ تماشا را
پس کی به آن دریای آبی‌رنگ می‌خوانند

                               فاضل نظری

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""

.پ.ن:                               سنگم به بدنامی زنند

.پ.ن1:          در باغ هم،مانند مرغان قفس دلتنگ می خوانم      

.پ.ن2:                              دیوانه با دیونه فرق دارد

۱۴
تیر

1-این که میگن "آدم اگه حواسش به خودش! نباشه ی چیزایی رو از دست میده" کاملا درسته هااا...

2-ماه رمضون امسال خیلی اونی که باید بودم،نبودم!

3-خدایا خودت کمک کن ک بتونم توی شبای قدر  ی راهی برای رسیدن به خودت پیدا کنم..

پ.ن: دلم واسه خودم تنگ شده..

پ.ن1: فکر کنم استادمو اشتباه انتخاب کردم...باید عوضش کنم...


*تو شبای قدر منو دوستامو از دعاتون محروم نکنین...

۱۴
تیر

اعتیاد


1-ساعت 3 نصفه شب داشتم مثله هر شب با گوشی توی این شبکه اجتماعی ول میچرخیدم..

2-ساعت 5 صبح تو نمازخونه مثله هر روز نشستم با رفیقم پای صحبت حاج آقا..ما اینور می صحبتیدیم و ایشون اونور.

3-ساعت 6 صبح تو رخنخوابم مثله هر روز دراز کشیدم و خوابیدم.

4-ساعت 15 ظهر بیدار شدم مثله هر روز.

5-..............مثله هر روز.

6.ساعت 22 نشستم پای لپ تاب مثله هر شب.

7-.........مثله هر شب.

8-ساعت 3 نصفه شب مثله هرشب.

.

.

.

پ.ن:مثله هر روز..مثله هر شب..خوب که نگاش میکنی شاخ و دم نداره.

پ.ن1:معتاد بیماره،مجرم نیست.

پ.ن2:نمیخوام مثله سیبـــای توی عکس باشم.


۱۲
تیر

رابطه


سلام...داشتم سریال پایتختو میدیدم که جمله بالا(!) رو شنیدم..همینطور یهویی فکرم رفت سراغ میخایی که باید می کوبوندم و نکوبوندم..

داشتم میشمردم که خوابم برد!


پ.ن:میترسم دوباره تعداد میخا رو بشمارم.

پ.ن1:فکر میکنی تا حالا باعثه چند تا شکست شدم؟


وجدان نوشت:این ضربالمثل چینیه یا ژاپنی؟

۱۱
تیر

لب جوی


از اون موقع که درس انشا تو مدرسه شروع شد موضوع اولین انشامون بود:" تابستان خود را چگونه گذرانده اید؟"

دیشب داشتم ب این فکر میکردم اگه مهرماه بخوام ی انشا در مورد تابستونم بنویسم دوست دارم چه چیزایی توش بنویسم؟

شاید از دلدادگی،شاید از دنبال کار گشتن،شاید از الافی،از سفر،مطالعه،تلویزیون و .... و شایدم از دیونگی هام توش بنویسم.

ی لحظه دلم لرزید که شایدم نباشم که بنویسم!!


پ.ن:اگر برای تابستانم برنامه نداشته باشم چند سال از زندگی عقب میوفتم؟

پ.ن1:نمیدونم تاحالا چندتا انشا با این موضوع نوشتم!جالبتره اینه که یادم نیس توش چی گفتم!

پ.ن2:میخوام ی انشا با موضوع "دوست دارید تابستان خود را بگذرانید؟" بنویسم و مهرماه با " تابستان خود را چگونه گذرانده اید؟" مقایسه کنم.

پ.ن3:اگه من نباشم کجای چرخ روزگار لنگ میشه؟


دلنوشت:از سردرگمی میترسم!

عقل نوشت: سلام(سلام یادت رفت بنویسی..از ادب به دوره نوشته سلام نداشته باشه).

۰۹
تیر


جدایی

                                                  سلام..

ی خبر:قراره فردا از ی دیونه کوچولو جداشم...خیلی بچه باحالی بود..نفسم به نفسش بند بود ولی چه کنم که گاهی باید جدا شد تا رسید..

 دیونه کوچولوی من: شاید دیگه هیچ وقت سراغت نیومدم...شایدم مجبور شم بیام...امید دارم که تو موفق میشی اگه و فقط اگه امیدتو از دست ندی...

پ.ن:"پیدا شدم پیدا شدم

    پیدای ناپیدا شدم
    شیدا شیدا شیدا شدم
    شیدا شدم شیدا شدم

    من او بدم من او شدم
    با او بدم بی او شدم
    در عشق او چون او شدم
    زین رو چنین بی سو شدم
    در عشق او چون او شدم."

پ ن1:حال دل گفتنم با تو هوس است.