۰۳
آذر
خسته از دریای طوفانی
خسته از دنیای فانی
نیست مرا جانی و جهانی
نیست دگر دینی و ایمانی
خسته ام از لذت گناه آنی
افتاده ام در چاه نادانی
نه مرا دردیست و نه درمانی
من خود سفر کردم
از خانه دلخواه به ویرانی
وقت است که باز آیم
از دره ویرانی،به قله شاد مانی
یا رب کمکی فرما
تا رهایی از ویرانی
***این شعر نیست دلنوشته است.