s.veisi

s.veisi

تو را من چشم در راهم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

حرف دل

سه شنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۵، ۱۰:۲۸ ب.ظ

سلام.

از این همه تکرار خسته شدم.

از گفتن هزار باره هر 8ساعت یکی خسته شدم.

از گفتن کفتارو شغال و امثالهم برای ایجاد و حفظ دوستی خسته شدم.

از تنهایی خسته شدم و از تنها بودن در مکانهای شلوغ خسته تر.

از غذاخوردن و تیغ زدن خسته شدم.

از لایک کردن و لایک شدن خسته شدم.

از بی پولی خسته شدم.

از خوابیدن خسته شدم.

از اینکه نمازامو یکی درمیون میخونم خسته شدم.

از اینکه با همه صادق بودم و ازم سو استفاده کردن خسته شدم.

از اینکه به خاطر شاد بودن دیگران خودم رو کوچیک کنم خسته شدم.

از اینکه خیلی جاها سکوت رو ترجیح میدم خسته شدم.

از من و تو و ما و شما هم خسته شدم.

و از خیلی چیزای دیگه خسته شدم که حس گفتنش نیست...

.

.

.

.

پ.ن: خسته ام اما به کمک کسی نیاز ندارم و نصیحت هم نمیخوام.

پ.ن1:این شعر که از عجیب ترین شعرای حافظه رو به خودم تقدیم میکنم.

         ×××چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست

سخن شناس نه‌ای جان من خطا این جاست

سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید

تبارک الله از این فتنه‌ها که در سر ماست

در اندرون من خسته دل ندانم کیست

که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب

بنال هان که از این پرده کار ما به نواست

مرا به کار جهان هرگز التفات نبود

رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست

نخفته‌ام ز خیالی که می‌پزد دل من

خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست

چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم

گرم به باده بشویید حق به دست شماست

از آن به دیر مغانم عزیز می‌دارند

که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست

چه ساز بود که در پرده می‌زد آن مطرب

که رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواست

ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند

فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست×××


  • ۹۵/۰۴/۲۹
  • سردار

نظرات  (۱)

زندگی زیباست و من زیباتر 
این را پروانه ای میگفت ک تمام رنگ های زیبای دنیا در بالهایش نقش بسته بود 

انگاه ک بالهایش را تکان میداد دو بر هم میکوبید مفهوم زیبایی برایم اشنا تر میشد  

خود شیفته و مغرور 
باهر بالی ک بر هم میزد خدا را ستایش میکرد وتبسم بر لبانش بود 

از کنار گلهای خوش بو ک میگذشت ارام تر بال میزد تا عمیق تر استشمام کند 
گویی در این دنیا جز او نیست کسی دیگر 


و او در خاطرش نمانده بود ک روزی کرم  زشتی بوده ک نگاه کردن ب ان ازار دهنده بود  




گذشته مان رها نمیکند مارا مانیز لا اقل فراموش نکنیم ک نقطه اغازمان کجا بوده



ااینم جفنگیات ک سفارش داده بودی 
من رفتم دیگه تااااا سن 80سالگیت 
سعی کن همیشه این وبلاگو داشته باشی شاید تو دوران پیری با عصام اومدم ی سری زدم باز 
البته اگه تا اون وقت حافظم نپوکیده باشه و فراموشی نگرفته باشه 
پاسخ:
با رفتنت تو ی شخصیت حقیقی رو از دست میدی...ی شاگرد ک تورو ندیده و شیفتت شده...ی شاگرد ک صاف و صادق بوده...
اما من فقط ی شخصیت کاملا مجازی رو از دست میدم...کسی که اصلا نمیدونم اسم و رسمش چیه!چه شکلیه!
میبینی..بازنده اصلی من نیستم استاد...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی