s.veisi

s.veisi

تو را من چشم در راهم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

الف

چهارشنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۳۰ ب.ظ

حرف ها دارم اما بزنم یا نزنم؟

با توام با تو خدایا بزنم یا نزنم؟

گفته بودم که به دریا نزنم دل اما 

کو دلی تا که به دریا بزن یا نزنم!

خیلی حرف ها و شکایات در دلم مونده که میخوام بگم..اما همین که میخوام بگم ی چیزی توی ذهنم میگه:[بی لشگریم،حوصله شرح قصه نیست مرا]

نمیدونم این لشگری که داشتم کجا رفتن...شور و اشتیاق؟انگیزه؟هدف؟مطالبه گری؟طرح و برنامه؟

شاید محیط مقصر باشه  یا شایدم مشکل از فرمانده است ک نمیتونه این لشگر رو دور هم جمع کنه و آموزش بده؟

ولی مگه نبودن فرماندهانی ک توی همین محیط(چ بسا بدترش) لشگرشون رو جمع کردن؟یعنی مشکل از فرماندس؟

پ.ن: باز هم [بی لشگریم،حوصله شرح قصه نیست مرا]

پ.ن1:[بنشین و دمی به شادمانی گذران]

  • سردار

نظرات  (۲)

سلام آدم وقتی حالش بده باید بشینه و طرح یه حرکت قوی تر بچینه حرکتی که اینبار شکست نخوره یا اگه خورد از ناحیه ی قبلی نباشه
ارزش شکست کم از پیروزی نیست
مواقعی که حالمون بده بازگشت به دوران کودکی کمک زیادی میکنه
پاسخ:
سلام.
بازگشت به گذشته رو قبول دارم.
مشکل اینه که حسش نیست.
  • ســـــر باز
  • سلام
    مثل اینکه حس عنوان هم نبود :)

    چی بگم! شما که استادی! جبر محیط و اطرافیان و... وقتی میتونن مقصر باشن که انسان آزاد نباشه، در حالیکه که انسان از ترکیب این جبر ها به آزادی رسیده...

    و اما بابت بی حسی:
    یادآوری اهداف بلند به طور مستمر
    شروع دوباره از وزنه های کوچک
    و از شکست ها درس پیروزی گرفتن
    پاسخ:
    سلام.
    فدای تو،من.
     نمیدونم که چی بگم!ی حالتی پیش اومده که از فکر کردن میترسم...
    میترسم که اهداف رو دوباره توی ذهنم بیارم...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی