باز هم بهانه
دوشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۲۶ ق.ظ
از باغ می برند چراغانیت کنند
تا کاج جشنهای زمستانیت کنند
پوشانده اند روی تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانیت کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می برند که زندانیت کنند
ای گل گمان مبر به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانیت کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
شاید بهانه ایست که قربانیت کنند
پ.ن: آبی طلب نکرده رسیده!بهانه است؟
پ.ن1:گمان میکنم به جشن میروم.
- ۹۵/۰۳/۳۱