s.veisi

s.veisi

تو را من چشم در راهم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
۲۰
خرداد

نماز

یادش به خیر،...دو سال پیش وضو گرفتم و رفتم نماز خوندم.


پ.ن: نمیدونم چی باعث شده الان فقط آب به دست و صورتم بزنم و خم و راست بشم.


د.ن: دوس دارم بازم وضو بگیرم و نماز بخونم.

۱۳
خرداد

به بهانه تولدت:

 

*وقتی که با تو هستم دیگر از هیچ کس نمیترسم...

حتی از شیطانک درونم...

حتی از چشمک ستارگان...


**و وقتی که با تو نیستم میدانم که نیستم...

 

***پ.ن:میترسم از آن روز که با تو نباشم و یا زبانم لال...

۱۰
خرداد

گاهی باید از اتاقک درونم بیرون بیام و به آسمون نگاه کنم...

دلم واسه ستاره های آسمون تنگ شده...

به یاد چشمکِ ستاره ی بخت که میوفتم دلم بدجور میلرزه...

میترسم...میترسم...میترسم...

ازین چشمکا میترسم...

از آسمون میترسم...

از ستاره ها میترسم...

اصلا باید برگردم به همون اتاقک درون...

اونجا نمیترسم...



***کی گفته ترس بده؟؟

۰۸
خرداد

انتظار


ای رفته کم‌کم از دل و جان، ناگهان بیا

مثل خدا به یاد ستمدیدگان بیا

قصد من از حیات، تماشای چشم توست

ای جان فدای چشم تو؛ با قصد جان بیا

چشم حسود کور، سخن با کسی مگو

از من نشان بپرس ولی‌ بی‌نشان بیا

ایمان خلق و صبر مرا امتحان مکن

بی‌ آنکه دلبری کنی از این و آن بیا

قلب مرا هنوز به یغما نبرده‌ای

ای راهزن دوباره به این کاروان بیا


***فاضل نظری

۰۵
خرداد

برگرد


***از توبه کردن هم خسته شدم.

۰۳
خرداد

عهد


           **به غیر از آن که بشد دین و دانش از دستم

بیا بگو که ز عشقت چه طرف بربستم

اگر چه خرمن عمرم غم تو داد به باد

به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم

چو ذره گر چه حقیرم ببین به دولت عشق

که در هوای رخت چون به مهر پیوستم

بیار باده که عمریست تا من از سر امن

به کنج عافیت از بهر عیش ننشستم

اگر ز مردم هشیاری ای نصیحتگو

سخن به خاک میفکن چرا که من مستم

چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوست

که خدمتی به سزا برنیامد از دستم

بسوخت حافظ و آن یار دلنواز نگفت

که مرهمی بفرستم که خاطرش خستم


پ نوشت: خسته ام،خسته.

 
۳۱
ارديبهشت

ماییم و نوای بی نوایی

بسم الله اگر حریف مایی